ردپای عشق

جدیدن یه حس توی گلوم قلمبه شده بهش میگن بغض.......

این بغضه داره خفم میکنه نه میشکنه ک راحتم کنه نه میره پایین چه حس عجیبی دارم این روزا یه اهنگو صد بار گوش میدم یه عکسو صدبار نگا میکنم یه حرفو صد بار میزنم چه تکراری شده زندگیم خودمم تکراری شدم دیگه خستم اومدم اینجا که بنویسم دردامو حرفامو اشکامو ......

همچیمو

+نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:,ساعت3:55 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

وقتـﮯ مرا بغل مـﮯکنـﮯ چنان جاذبه‌ﮮ آغوشت به جاذبه‌ﮮ زمین غلبـه مـﮯکنـد
کـه روحـم بـه پـرواز درمــﮯآیـد …

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت10:23 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

این شعر آبی می نشیند روی کاشی
وقتی که معشوق غزل هایم تو باشی
برگرد…
شاید شعر آرامش بگیرد
چیزی نمانده واژه را از هم بپاشی

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت10:22 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

از حقیقتــــــــ ـ ـ ـ ـ های تلخ خسته ام …
یک دروغ شیرینـــــــــــ ـ ـ ـــــ بگو
“بگو دوستــ ـ ـــت دارم…”

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت10:22 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

ایستاده ام….
تنها….
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا ….
انگشت هایم را می شمارم
یک.
دو..
سه…
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو ….
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی….
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی…
ومن ….
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس….
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش…
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم.…
مطمئن باش!

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت10:18 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

او ...

 

فقط یک واژه نیست

 

الف نامش ستون هفت آسمان و زمین

 

پیشانی اش فقل کعبه

 

چشم هایش حجرالاسود

 

دست هایش جا نماز

 

مهربانی اش رأفت الهی

 

او کسی نیست جز ..... مـــــــادر .... قدرش را بدانید

 

 

تقدیم به عزیزترین کَسم مادرم ...

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت10:15 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

اگه عاشقی، سعی کن به عشقت برسی چون وقتی بره دیگه رفته…

اگه عاشق نیستی پس تلاش نکن که طعمش رو بچشی، چون تلخترین شیرینی روزگاره

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت5:17 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

یادش بخیر عمو خسرو می گفت: ببین… دلخوری،باش… عصبانی هستی ،باش… قهری،باش… هرچی میخوای باشی،باش… ولی حق نداری با من حرف نزنی… فـهمیـدی؟

خسرو شکیبایی

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت5:11 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

خدایا؛

بضاعت من به قدری است که نمی دانم

در حق آشنایان و دوستانم چه دعایی کنم

اما می دانم که تو از حال آنان آگاهی

پس بهترین ها را برایشان کرم نما...



+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت5:9 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |

ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺣﺎﻟﻮ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﯿﭽﯿﻮ ﻧﺪﺍﺭﯼ

ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺗﯽ

ﺩﺍﻏﻮﻧﯽ

ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ

ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ

ﺍﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﻢ ﺑﯿﺎﺭﯼ

ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺯﺍﺭ ﺍﺭﺯﺵ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻧﻮ ﻧﺪﺍﺭﻩ

ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻭﻥ ، ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺰ میگذﺭﺩ....

+نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت5:7 بعد از ظهرتوسط mahsa& delsa | |